جدول جو
جدول جو

معنی نگران کنان - جستجوی لغت در جدول جو

نگران کنان
للقلق
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به عربی
نگران کنان
Worriedly
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نگران کنان
d'un air inquiet
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نگران کنان
стривожено
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نگران کنان
担心地
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به چینی
نگران کنان
con preocupación
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نگران کنان
z niepokojem
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به لهستانی
نگران کنان
с тревогой
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به روسی
نگران کنان
پریشانی سے
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به اردو
نگران کنان
อย่างกังวล
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به تایلندی
نگران کنان
בדאגה
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به عبری
نگران کنان
心配そうに
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نگران کنان
kwa wasiwasi
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نگران کنان
bezorgd
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به هلندی
نگران کنان
걱정스럽게
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به کره ای
نگران کنان
endişeli bir şekilde
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نگران کنان
preocupadamente
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نگران کنان
উদ্বিগ্নভাবে
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به بنگالی
نگران کنان
चिंतित होकर
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به هندی
نگران کنان
con preoccupazione
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نگران کنان
besorgt
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به آلمانی
نگران کنان
dengan cemas
تصویری از نگران کنان
تصویر نگران کنان
دیکشنری فارسی به اندونزیایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گِ عِ)
آنکه لگام اسب را بکشد در روز جنگ و جز آن تا اسب برجای ماند. (آنندراج). مقابل سبک عنان، مردم کاهل و یا اسب کاهل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ کُ)
لعنت کنان. لعن گویان. در حال لعن کردن و ناسزا گفتن:
چه سود آفرین بر سر انجمن
پس چرخه نفرین کنان مرد و زن.
سعدی
لغت نامه دهخدا
گران لگام آن که روز جنگ لگام را بکشد تا اسب بر جای ماند، پا فشار پایدار، تنبل آنکه در روز جنگ و جز آن لگام اسب را سخت کشد تا اسب بر جای ماند سبک عنان، ثابت پایدار مقاوم، کاهل تنبل
فرهنگ لغت هوشیار